مال حرام مانع از هر جاذبه ای می شود
به گزارش خبرگزاری پانا، مشروح بیانات این مرجع تقلید در ذیل آورده می شود؛
یکی از این روایات ارزشمند، مربوط به زمانی است که آن حضرت در راه رفتن به کوفه، از شهادت حضرت مسلم و نقض پیمان کوفیان و متفرّق شدن مردم کوفه آگاه شدند و کوفیان را برای جنگ در مقابل خویش، مهیّا و آماده دیدند. در آن هنگام رو به اصحاب کرده و فرمودند:
«إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون»[1]
مردم بندۀ دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست و فقط در زبانشان میگردد و دین را تا آنجا پاس میدارند که معایش ایشان از قِبَل آن میرسد، اگر نه، چون به بلا امتحان شوند، چه کم هستند دین داران؟!
* دین؛ لقلقه زبان مردم
مراد از کلمۀ «ناس» در این روایت، غالب مردم هستند؛ مردمی که همّ و غمّشان دنیاست و دین لقلقۀ زبانشان است، در گفتار دیندارند ولی در عمل، طبق دستورات دین عمل نمیکنند و ایمانشان تقلیدی است. یعنی تا وقتی مشکل، مصیبت، بلا و استثنایی پیش نیاید، متدیّناند، نماز میخوانند، حج میروند، عزاداری میکنند، امّا چنانچه امتحان و آزمونی بر سر راه آنها قرار گیرد، نشان میدهند که دیندار واقعی نیستند و در امتحانات الهی مردود میشوند. حتّی کسانی که بتوانند در آزمونهای الهی حدّاقل نمرۀ قبولی را بگیرند، بسیار کم هستند.
طبق فرمایش امام حسین«سلاماللهعلیه» که فرمودند: «فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون»، دین اکثر مردم تقلیدی است. زیرا بیشتر افراد در حالت عادی دین دارند و در تقیّد به شرع مقدّس، پیرو جوّ حاکم و عمومی اجتماع هستند و همانطور که جامعه عمل میکند، آنها هم عمل میکنند یا همانگونه که آباء و اجدادشان شیعه بودهاند، اینها نیز شیعهاند، امّا اگر به امتحانی مبتلا شوند، مردود خواهند شد. به عبارت روشنتر، ایمان چنین افرادی در دل آنان رسوخ نکرده است و به همین جهت به آسانی بیایمان میشوند.
این روایت را از دو جهت میتوان بررسی کرد: اوّل: از نظر اسلام و بنابر تصریح قرآن کریم، دین تقلیدی و ظاهری غلط است و به شدّت مذمّت شده است: «بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُون، وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»[2]
* راهکارهای رسوخ ایمان در دل آدمی
دوّم: دین و ایمان آدمی باید در عمق جان او رسوخ کرده باشد و رسوخ ایمان در دل، خود دو مرحله دارد:
مرحلۀ اوّل که مورد تأکید مکرّر تعالیم دینی واقع شده است، رسوخ عقلی ایمان، از طریق «استدلال» است که در اصطلاح آن را «علم الیقین» مینامند. کسی که علم الیقین دارد، اصول و فروع دین را با مطالعه و تحقیق میداند و چنانچه دربارۀ دین، سؤالی از او بپرسند، میتواند با اقامۀ برهان و ارائۀ استدلال قوی، پاسخ دهد. اگر کسی چنین تسلّطی بر اصول و فروع دین نداشته باشد، دین او تقلیدی و لقلقۀ زبان بوده و مصداق کلام امام حسین«سلاماللهعلیه» میشود.
«لعق» در زبان عربی، به عمل چشیدن غذا اطلاق میشود.[3] وقتی فردی غذا را بر سر زبان میگذارد، یا مزّۀ آن را میچشد تا طعم خوب یا بد آن را بفهمد، به آن چیزی که در آن هنگام بر سر زبان میآید، «لعق» گفته میشود.[4] دینی که با یک شبهه از بین برود، دین تقلیدی و همان لقلقۀ زبانی است.
* وجود 140 اصل عقلی در مکتب شیعه
اسلام از نظر عقلی، بیش از صد اصل دارد و مذهب شیعه علاوه بر آن، چهل اصل دیگر نیز دارد. اصولی که در دین اسلام هست، فقط به پنج اصل توحید، نبوّت، معاد، امامت و عدل که در شیعه و سه اصل آن در میان اهل سنّت معروف است، منحصر نمی شود. اصولی مانند شفاعت، رجعت، توسّل، نیابت و نظایر آن که در تشیّع وجود دارد و یک شیعه باید بتواند با دلیل، این اصول را اثبات کند. مخصوصاً در زمان حاضر که زمان شبهات رنگارنگ است، شیعیان باید دست کم از چهل مسألۀ[5] اعتقادی تشیّع، به صورت علم الیقین آگاهی داشته باشند.
* گلایه از اهمال مردم در تقویت اعتقادات
بسیاری از مردم به تلویزیون و برنامههای آن اهمیّت خاصّی میدهند و از وقت و توان و فکر خود برای آن مایه میگذارند و ساعتها وقت خود را برای تماشای فیلمهایی که بعضاً مضر و حرام هستند، صرف میکنند. امّا اگر به همان اندازه، برای یادگیری اصول دین و مذهب وقت بگذارند و به آن اهمیّت دهند، خودشان عالم دین میشوند.
* بخشهای سهگانۀ دین
همگان باید بدانند که تحصیل علم دربارۀ اصول و فروع دین و اخلاق، از اوجب واجبات است. در حقیقت اگر از کسی بپرسند: دین یعنی چه؟ باید بگوید: دین یعنی اعتقاد به اصول و عمل به احکامی که در رسالۀ مرجع تقلید آمده و رعایت اخلاق، چه در زندگی فردی و چه در روابط اجتماعی و ارتباط با خداوند متعال. به عبارت دیگر عِلم دین عبارت است از: اعتقادات، احکام و اخلاق و از این رو لازم است که هر کسی، در شبانه روز حدّاقل به اندازۀ یک ساعت از وقت خود را صرف یادگیری علوم دینی کند و به علم الیقین یا همان علم استدلالی دست یابد؛ زیرا این مرحله از آگاهی، قسمتی از گسترۀ یقین میباشد.
* ایمان قلبی؛ تجلی عین الیقین
مرحلۀ دوّم رسوخ دین که با اهمیّتتر از مرحلۀ اوّل است و باعث میشود دین لقلقۀ زبان نباشد، رسوخ دین درقلب و دل انسان است. یعنی انسان به آن اصولی که به آنها علم پیدا کرده است، باور قلبی داشته باشد که در اصطلاح به آن «عین الیقین» میگویند.
گاهی انسان «علم الیقین» دارد، یعنی اصول را میداند و گاهی در مقام «عینالیقین» است، یعنی از عمق جان به آن اصول باور دارد. گاهی نیز آن علوم را بهطور شهودی دریافت میکند که به آن مقام، «حقّ الیقین» گفته میشود. در سورۀ مبارکۀ تکاثر، به صورت مختصر از این سه مقام و سه مرتبه یاد شده است:
«کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ، ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»[6]
حق الیقین نیز مانند عین الیقین مربوط به دل است و استدلالی نیست:
استدلال تا زمانی که به یقین قلبی تبدیل نشود، کاربرد و اثر لازم را ندارد. یقین قلبی همان مرحلۀ عین الیقین و حق الیقین است که در زندگی انسان بسیار پرکاربرد و با اهمیّت میباشد. اثر این مرحله از یقین به اندازهای است که اگر انسان به کسی که به مقام حقّالیقین و یا حتی عینالیقین رسیده است، دنیا را بدهد تا یک گناه انجام دهد، او گناه نمیکند. کسی که به این مقامات دست یافته باشد، بر نفس خود و شیطان مسلّط است و آنها را کنترل میکند.
البته باید توجّه داشت که دین هم باید در عقل رسوخ داشته باشد و با استدلال همراه گردد و هم در قلب و دل رسوخ کند و به انسان یقین دهد. و هر دو مکمّل یکدیگر هستند.
* عبادت، رمز تحصیل یقین
سؤالی که معمولاً مطرح میشود، این است که: چگونه میتوان یقین را به دست آورد؟ قرآن در عبارت کوتاهی به این سؤال پاسخ میدهد و عبادت را مایۀ تحصیل یقین برشمرده و میفرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ»[7]
عمل به واجبات، اهمیّت به مستحبّات تا جایی که امکان دارد، اجتناب جدّی از گناهان و پرهیز از مکروهات، و اگر گناهی جلو آمد، فوراً توبۀ واقعی و خالصانه، به مرور موجب باروری و تحصیل یقین در وجود انسان میشود. کسی که میخواهد به مقام یقین دست یابد، باید جدّاً از محرّمات الهی اجتناب ورزد و همانطور که بیان شد، اگر خدای نکرده یکباره گناهی از او سر زد، پشیمان شود، دل شکسته و متلاطم گردد و در پی جبران آن برآید و در درگاه الهی، برای بخشش آن، تضرّع و زاری و التماس کند. وقتی چنین حالتی برای انسان ملکه شود و به مرور یقین در دل او جای گیرد، مسلّم است که مشمول «النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ» نخواهد شد و دین او تقلیدی و زبانی نیست.
* چرایی مردود شدن انسان در آزمون دین داری
کسب یقین امری لازم و ضروری است که متأسّفانه در جامعۀ ما بسیار کم است و این کمبود و نقصان، خسارات فراوانی به همراه دارد، از جمله اینکه باعث مردود شدن انسان در امتحان دینداری میگردد. شکست در آزمایش و امتحان الهی، چه این امتحان، گناه باشد، مثل چشم چرانی، غیبت و ... و چه این امتحان، امتحان بزرگتری مانند ماندن در دین یا خارج شدن از آن باشد، مایۀ سرافکندگی و شرمساری انسان خواهد بود.
گاهی انسان از کسی غیبت میکند، در وقت غیبت کردن که به تعبیر قرآن کریم، مساوی است با خوردن گوشت مرده،[8] اگر غیبت کننده دین استدلالی داشته باشد، عقلش به او نهیب میزند و به وی هشدار میدهد که کار او همچون خوردن گوشت مردار است و او را از غیبت نهی میکند. امّا اگر دین او در دلش رسوخ کرده باشد، نه تنها زشتی و بدی کار خود را میداند، بلکه بوی نامطلوب آن را استشمام میکند و آتش آن را به عیان میبیند.
گاهی نیز که امتحانات الهی بسیار بزرگ و خطرناک است و انسان در مرز ماندن در دین یا خارج شدن از آن و کفر قرار میگیرد، اگر نتوانسته باشد یقین را در وجود خود نهادینه کند، ناگهان برای دستیابی به ریاست گذرا یا ثروت ناپایدار دنیوی، بیدین میشود و بر روی همۀ عقاید خود پای میگذارد.
* تعبیری تکان دهنده از عالم مشهدی
از قول یکی از علمای بزرگ مشهد که از مقام علمی و معنوی والایی برخوردار بوده است، نقل میکنند که خطاب به شاگردان خود میگفت: «من در برابر هزارتومان (شاید در زمان ما معادل صد میلیون تومان باشد) میتوانم مقاومت کنم و یقین دارم عادلم و دین خود را نمیفروشم، اما اگر دو هزار تومان به من بدهند و بگویند دینت را بده، نمیدانم که دینم را میدهم یا بر آن پایبندم!». آن عالم وارسته، قصد تعریف از خود و نشان دادن میزان اخلاص خود را نداشته، بلکه میخواسته همگان را بیدار کند تا مبادا برای به دست آوردن ریاست، ثروت و سایر تمایلات دنیوی به دین خود ضربه نزنند.
* دنیا گرایی؛ دلیل رویگردانی کوفیان از سیدالشهدا(ع)
معمولاً انسانها در ابتلائات و امتحانات سخت، به دینداری یا بیدینی شناخته میشوند. در آزمایشات الهی معلوم میشود که دین لقلقۀ زبان است و بسیاری از آدمیان مشمول کلام نورانی امام حسین«سلاماللهعلیه» هستند که فرمودند:«فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون».
در داستان دعوت از امام حسین«سلاماللهعلیه» توسّط کوفیان، این قضیه بسیار جدّی است و نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت که دوازده هزار نامۀ دعوت برای امام«سلاماللهعلیه» فرستاده شد[9] و سپس به خاطر دنیا خواهی و دنیاگرایی از آن امام بزرگوار رویگردان شدند!
تعداد نامههایی که برای دعوت به امام حسین«سلاماللهعلیه» رسید، کم نبود و این حجم نامه، با امکانات سخت و کم آن زمان، بسیار قابل توجّه است. بسیاری از افرادی که به امام حسین«سلاماللهعلیه» نامه نوشتند و از ایشان دعوت کردند که به کوفه بیایند، از افراد شهیر مانند سلیمان بن صرد خزاعی و رؤسای قبایل بودند که در میان مردم به دین داری شناخته میشدند. برخی از نامهها نیز به صورت طوماری بود که تمام افراد یک قبیله زیر آن را امضا کرده بودند و از آن حضرت دعوت کرده بودند که به کوفه بیایند و مکرّراً در نامههای خود اعلام کرده بودند که ما آماده و مهیّا هستیم.
به همین دلیل حضرت اباعبد الله الحسین«سلاماللهعلیه» مسلم بن عقیل را به کوفه فرستادند تا از اوضاع واقعی کوفه باخبر شود و به ایشان اطّلاع دهد که نامهها واقعیّت دارد یا خیر و از ایشان بیعت بگیرد.
حضرت مسلم(ع) وقتی به کوفه رسید، با یک سپاه هجده هزار نفره روبرو شد که با او بیعت کردند و اعلام آمادگی نمودند. آن لشکر همگی اطراف دارالعماره را گرفتند که اگر هریک از آنان یک خشت از دارالعماره را برده بودند، قضیه همانجا ختم میشد، امّا ناگهان رذایلی مثل ترس، ریاستطلبی و دنیاخواهی بر آنان غلبه کرد و تا شب همۀ آنان پراکنده شدند، تا آنجا که مسلم در کوفه تنها شد. حتّی وقتی حضرت مسلم نماز عشای خود را در مسجد خواند و بیرون آمد، ملاحظه کرد کسی که خود را مرید خاص او میدانست و همیشه دنبال ایشان بود و لجام اسب را میگرفت، اسب را به حلقۀ در مسجد بسته و رفته است! وقوع این قضیه، از نتایج رسوخ نکردن دین در قلبهاست. همانکه امام حسین«سلاماللهعلیه» به زیبایی توصیف کردند و فرمودند: «النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ ...». در ماجرای حضرت مسلم، حتّی «قَلَّ الدَّیَّانُون» نیز نبودند؛ یعنی حتّی تعداد کمی هم در کنار حضرت مسلم نماندند و همگی رفتند. فقط پیرزنی مسلم را در خانهاش راه داد که او نیز نتوانست کاری از پیش ببرد و حضرت مسلم به شهادت رسید.
* جاذبه حسینی از هر کهربایی بیشتر است
در روز عاشورا نیز امام حسین«سلاماللهعلیه» خودشان با لباس بزم (نه لباس جنگ)، با عمّامه و شتر، به سمت کوفیان حرکت کردند، زیرا قصد جنگ نداشتند. جاذبۀ امام حسین«سلاماللهعلیه» از هر آهنربا و کهربایی بیشتر است. ایشان ابتدا میخواستند خود را معرّفی کنند، تا نسب خود را به آنان یادآوری نمایند و چون لشکریان با هیاهو و سر و صدا قصد داشتند مانع شنیده شدن سخنان امام شوند، حضرت با تصرّف ولایی سپاهیان را ساکت کردند و حتّی زنگها و طبلها نیز از کار افتاد و همه سخنان امام را شنیدند. وقتی حضرت تصرّف ولایی را برداشتند، دیدند آنها همانهایی هستند که بودند و سخنان امام در آنان اثر نکرده و بیفایده بوده است. لشکریان خصوصاً افرادی مانند شمر«لعنتاللهعلیه» شروع به جسارت به حضرت کردند.
* روضه حسینی در هیاهوی العطش کودکان
امام حسین«سلاماللهعلیه» بار دیگر برای توجّه دادن و به خودآوردن سپاهیان، قرآن را روی سر گذاشتند و با تصرّف ولایی به روشنگری پرداختند، ولی اثری نداشت و آنها تغییری نکردند. بار سوّم حضرت برای آنان روضه خواندند و فرمودند: مردم اگر من ـ به زعم شما ـ مقصرم، زن و بچّهام که تقصیری ندارند، چرا به آنها آب نمیدهید؟!
ناگهان صدای العطش العطش از خیمهها بلند شد. و امام تنها و بی کس در میان میدان جنگ بودند. شخصی جلو آمد و به حضرت جسارت کرد و دیگری سنگی به طرف امام پرتاب کرد که به پیشانی حضرت اصابت نمود. پیشانی مبارک ایشان شکست و خون جاری شد. گویی غمهای عالم به دل امام حسین«سلاماللهعلیه» نشست؛ زیرا او امام بود و از گمراهی آدمیان نگران و غمگین میشد. سپس آن حضرت نزد حضرت زینب«سلاماللهعلیها» رفتند و از ایشان خواستد که پیشانی ایشان را با دستمالی ببندند. حضرت زینب از امام حسین«سلاماللهعلیه» پرسیدند: چه شد؟ چرا آنان این کار را کردند و به اینجا رسیدهاند؟! حضرت فرمودند: زیرا شکمهایشان از حرام پر شده است! همانگونه که به خود لشکریان نیز فرمودند: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَام وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِکُم»[10]
* مال حرام مانع از هر جاذبه ای میشود
مال حرام جلوی هر نوع جاذبهای ـ حتّی جذبۀ امام ـ را میگیرد و بر قلبها مهر میزند:«اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ»[11]. معنای «فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ» این است که امام حسین«سلاماللهعلیه» را میشناسند، از مقام و شخصیّت ایشان آگاهند، امّا چون باور قلبی ندارند و دین در دل آنان رسوخ نکرده است، با حضرت چنین برخوردی دارند! اگر دین واقعاً در دل انسان رسوخ کرده باشد، یک ریاست مختصر هرگز نمیتواند با انسان این کار را بکند و او را به جایی بکشاند که با امام خود چنین رفتاری را انجام دهد. اگر دین رسوخی باشد، یک نیروی کنترل کنندۀ قوی درون انسان ایجاد میکند که او را تا مرز عصمت پیش میبرد.
* عصمت، مرتبۀ عالی تقوا
استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«قدّسسرّهالشّریف» مدّعی بودند که مرتبۀ عالی تقوا «عصمت» است. مرحوم شیخ انصاری هم در آثار خود این نکته را متذکّر شدهاند. به عبارت دیگر، مرتبۀ والای باور قلبی «عصمت» است. حضرت امام میگفتند: اگر به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» دنیا را بدهند و به او بگویند: یک گناه بکن، این کار را انجام نمیدهد! چرا؟ چون باور قلبی دارد و دریافتهاست که همه جا محضر خداست و باید ادب حضور را مراعات کند، چنانکه آن حضرت میفرمودند:
«وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ»[12]
به خدا قسم، جهان هستی را به من بدهند و بگویند به یک مورچه ظلم کن و پوست جویی را از دهان او بگیر، این کار را نمیکنم! به این میگویند مرتبۀ بالای ایمان رسوخی. مرتبۀ عالیۀ ایمان رسوخی، یعنی آخرین مرتبۀ تقوا، همان عصمت است که ائمّۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» در بالاترین نقطۀ آن ایستادهاند.
* اینک ماییم و عبرت از تاریخ...!
عدم توجّه به باور قلبی و ایمان رسوخی و خسارات ناشی از آن، همیشۀ تاریخ بوده و تکرار شده است. فقط مربوط به قضیۀ کربلا و امام حسین«سلاماللهعلیه» نیست. در تاریخ میخوانیم حضرت موسی«علیهالسّلام» برای انذار و نجات قوم خود تلاشهای فراوانی کرد و ایشان را از شر دشمنان نجات داد، و با ارئۀ معجزات فراوان موجب ایمان آوردن آنها شد. امّا وقتی برای آوردن تورات به کوه طور رفت و بازگشت، دید آنها گوساله پرست شدهاند؟! علّت واقعه را در عدم رسوخ دین در دلهای بنیاسرائیل باید جستجو کرد، زیرا دین فقط بر سر زبان آنان بود نه در عمق وجودشان: «الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ». قرآن شریف مکرّراً ما را به خواندن و مطالعۀ تاریخ امر کرده و فرموده است: «فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ ...»[13] بنابر این، تاریخ را باید به قصد پندگرفتن و عبرتآموزی مطالعه کرد.
این حدیث امام حسین«سلاماللهعلیه» که شاید یک درد دل از جانب حضرت نیز باشد، باید برای ما، مایۀ عبرت قرار گیرد و بدانیم چنانچه ایمان رسوخی پیدا کردیم، رستگار میشویم و الاّ ما نیز با یک امتحان و یا آزمایش، درجا میزنیم و رد میشویم؛ همانگونه که در تاریخ بسیار و به صورت مکرّر رخ داده و اتّفاق افتاده است. البته امتحان هرکسی به شکلی خواهد بود، ولی آنچه مسلّم است اینکه همۀ انسانها در خصوص دینداری امتحان خواهند شد: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»[14]. بنابر این لازم است همگی ایمانمان را از سر زبان به عقلمان ببریم و در اثر توجّه و مراقبه، آن را از عقل به قلب خود برسانیم. اگر انسان بتواند به چنین مرحلهای برسد، هیچ چیزی نمیتواند او را از دین خارج کند و در برابر طوفانها و آزمایشات الهی، از کوه استوارتر خواهد شد؛ در نتیجه، چنین شخصی از آزمونها سر بلند بیرون میآید و در مسیر تکامل گام برمیدارد.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : مال حرام, مانع هر جاذبه, آیت الله مظاهری, مشروح بیانات, ,